loading...
سایت تفریحی پنچ جوک

رسول خدا فرمود: جبرئیل نزد من آمد و گفت :یا رسول الله ، خداوند مرا با هدیه اى به سوى تو فرستاد كه پیش از تو به هیچكس چنین هدیه گرانبهائى اعطا نفرموده است .

پیامبر پرسید: هدیه چیست ؟
گفت : صبر، بهتر از آن قناعت ، بهتر از آن رضا، بهتر از آن زهد، بهتر از آن اخلاص ، بهتر از آن یقین است و اصل همه اینها توكل .

رسول خدا فرمود: جبرئیل نزد من آمد و گفت :یا رسول الله ، خداوند مرا با هدیه اى به سوى تو فرستاد كه پیش از تو به هیچكس چنین هدیه گرانبهائى اعطا نفرموده است .

پیامبر پرسید: هدیه چیست ؟
گفت : صبر، بهتر از آن قناعت ، بهتر از آن رضا، بهتر از آن زهد، بهتر از آن اخلاص ، بهتر از آن یقین است و اصل همه اینها توكل .
پیامبر مى فرماید: پرسیدم توكل بر خدا به چه معنى است ؟
جبرئیل پاسخ داد: یقین داشتن به اینكه مخلوق قدرت ندارد به تو ضررى یا سودى برساند. و نمى تواند نعمتى به تو بدهد و یا ترا از نعمتى محروم سازد.
توكل نومیدى از خلق است . پس هرگاه انسان به این مرحله از یقین رسید، دیگر او براى احدى جز خدا كار نمى كند، جز به خدا امید ندارد، جز او از كسى بیم ندارد و به احدى جز او دل نمى بندد. این معنى توكل است .
پیامبراكرم : تفسیر صبرچیست ؟
جبرئیل : آنست كه در سختیها، تنگدستیها و گرفتاریها استقامت نمائى ، چنان كه در حال رفاه و ثروت و عافیت زندگى مى كنى .
پیامبر اكرم : تفسیر قناعت چیست ؟
جبرئیل : قناعت آنست كه به آنچه از دنیا مى رسد، هر چند كم باشد، قناعت كنى و سپاس گوئى .
پیامبر اكرم :تفسیر رضا چیست ؟
جبرئیل : راضى كسى است كه بر مولایش غضب نكند، خواه چیزى از دنیا به او برسد، خواه نرسد، و در مقابل عمل كم و آسان از خود راضى نشود.
پیامبر اكرم : تفسیر زهد چیست ؟
جبرئیل : زهد آنست كه انسان كسى را كه خدا را دوست دارد، دوست داشته باشد و كسى را كه خدا را دشمن دارد، دشمن بداند. از حلال دنیا به اندازه رفع حاجت استفاده نماید و به حرام دنیا هیچ توجهى نكند. زیرا در حلال آن حساب ، و در حرام آن عقاب است . با همه مسلمانان رئوف و مهربان باشد و آنان را مورد ترحم قرار دهد، چنانكه به خودش رحم مى كند. از سخن باطل بپرهیزد، چنانكه از مردار متعفن و گندیده مى پرهیزد. از دنیا دورى گزیند، چنانكه از آتش اجتناب مى ورزد. آرزویش را كوتاه كند و مرگش را جلو چشمش ببیند.
پیامبر اكرم : تفسیر اخلاص چیست ؟
جبرئیل :مخلص كسى است كه از مردم چیزى نمى خواهد مگر اینكه آن را به دست آورد. آنگاه از دستاورد خود راضى است و اگر پس از رفع نیاز خود چیزى نزدش باقى ماند، آن را در راه خدا انفاق كند. اگر انسان چیزى از مردم نخواهد، پس به عبودیت براى خدا اقرار كرده ، و هر گاه نعمتى از خدا به او رسید، او از خدا راضى است و خدا از او راضى است . خلاصه مخلص كسى است كه نسبت به همه چیزش به پروردگارش اطمینان دارد.
پیامبر اكرم : تفسیر یقین چیست ؟
جبرئیل : مؤ من كارش را براى خدا انجام مى دهد، چنانكه خدا را مى بیند، و اگر او خدا را نمى بیند، همانا خداوند او را مى بیند، و ناظر و حاضر بر همه افعال و اعمال اوست .
در پایان جبرئیل امین گفت : اینها (صبر ، قناعت ، رضا ، زهد ، اخلاص ، یقین ) همه شاخه هاى توكل است .

____________________________________________________________________________________


حالش خیلی عجیب بود فهمیدم با بقیه فرق میکنه
گفت : یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه
گفتم :چشم، اگه جوابشو بدونم، خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم
گفت: دارم میمیرم
گفتم: یعنی چی؟
گفت: یعنی دارم میمیرم دیگه
گفتم: دکتر دیگه ای، خارج از کشور؟
گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد.
گفتم: خدا کریمه، انشالله که بهت سلامتی میده
با تعجب نگاه کرد و گفت: یعنی اگه من بمیرم، خدا کریم نیست؟
حالش خیلی عجیب بود فهمیدم با بقیه فرق میکنه
گفت : یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه
گفتم :چشم، اگه جوابشو بدونم، خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم
گفت: دارم میمیرم
گفتم: یعنی چی؟
گفت: یعنی دارم میمیرم دیگه
گفتم: دکتر دیگه ای، خارج از کشور؟
گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد.
گفتم: خدا کریمه، انشالله که بهت سلامتی میده
با تعجب نگاه کرد و گفت: یعنی اگه من بمیرم، خدا کریم نیست؟
فهمیدم آدم فهمیده ایه و نمیشه گول مالید سرش
گفتم: راست میگی، حالا سوالت چیه؟
گفت: من از وقتی فهمیدم دارم میمیرم خیلی ناراحت شدم
از خونه بیرون نمیومدم، کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن،
تا اینکه یه روز به خودم گفتم تا کی منتظر مرگ باشم،
خلاصه یه روز صبح از خونه زدم بیرون مثل همه شروع به کار کردم،
اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار این حال منو کسی نداشت،
خیلی مهربون شدم، دیگه رفتارای غلط مردم خیلی اذیتم نمیکرد
با خودم میگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن، آخه من رفتنی ام و اونا انگار نه
سرتونو درد نیارم من کار میکردم اما حرص نداشتم
بین مردم بودم اما بهشون ظلم نمیکردم و دوستشون داشتم
ماشین عروس که میدیدم از ته دل شاد میشدم و دعا میکردم
گدا که میدیدم از ته دل غصه میخوردم و بدون اینکه حساب کتاب کنم کمک میکردم
مثل پیر مردا برا همه جوونا آرزوی خوشبختی میکردم
الغرض اینکه این ماجرا منو آدم خوبی کرد و ناز و خوردنی شدم
حالا سوالم اینه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آیا خدا این خوب شدن و قبول میکنه؟
گفتم: بله، اونجور که یادگرفتم و به نظرم میرسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون واسه خدا عزیزه
آرام آرام خدا حافظی کرد و تشکر
داشت میرفت
گفتم: راستی نگفتی چقدر وقت داری؟
گفت: معلوم نیست بین یک روز تا چند هزار روز!!!
یه چرتکه انداختم دیدم منم تقریبا همین قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه بیماریت چیه؟
گفت: بیمار نیستم!
هم کفرم داشت در میومد وهم ازتعجب داشتم شاخ دار میشدم گفتم: پس چی؟
گفت: فهمیدم مردنیم،
رفتم دکتر گفتم: میتونید کاری کنید که نمیرم گفتن: نه گفتم: خارج چی؟ و باز گفتند : نه!
خلاصه ما رفتنی هستیم کی ش فرقی داره مگه؟
باز خندید و رفت و دل منو با خودش برد

____________________________________________________________________________________

 

روزى حضرت خضر از بازار بنى اسرائيل مى گذشت ناگاه چشم فقيرى به او افتاد و گفت :

به من صدقه بده خداوند به تو بركت دهد!

خضر گفت :

من به خدا ايمان دارم ولى چيزى ندارم كه به تو دهم .

فقير گفت :

بوجه الله لما تصدقت على ؛ تو را به وجه (عظمت ) خدا سوگند مى دهم ! به من كمك كند! من در سيماى شما خير و نيكى مى بينم تو آدم خيّرى هستى اميدوارم مضايقه نكنى .

خضر گفت :

تو مرا به امر عظيم (وجه خدا) قسم دادى و كمك خواستى ولى من چيزى ندارم كه به تو احسان كنم مگر اينكه مرا به عنوان غلام بفروشى .

فقير: اين كار نشدنى است چگونه تو را به نام غلام بفروشم ؟ خضر: تو مرا به وجه خدا (خداى بزرگ ) قسم دادى و كمك خواستى من نمى توانم نااميدت كنم مرا به بازار ببر و بفروش و احتياجت را برطرف كن !

فقير حضرت خضر را به بازار آورد و به چهارصد درهم فروخت .

خضر عليه السلام مدتى در نزد خريدار ماند، اما خريدار به او كار واگذار نمى كرد.

خضر: تو مرا براى خدمت خريدى ، چرا به من كار واگذار نمى كنى ؟

خريدار: من مايل نيستم كه تو را به زحمت اندازم ، تو پيرمرد سالخورده هستى .

خضر: من به هر كارى توانا هستم و زحمتى بر من نيست . خريدار: حال كه چنين است اين سنگها را از اينجا به فلان جا ببر!

با اينكه براى جابجا كردن سنگها شش نفر در يك روز لازم بود، ولى سنگها را در يك ساعت به مكان معين جابجا كرد.

خريدار خوشحال شد و تشويقش نمود و گفت :

آفرين بر تو! كارى كردى كه از عهده يك نفر بيرون بود كه چنين كارى را انجام دهد.

روزى براى خريدار سفرى پيش آمد خواست به مسافرت برود، به خضر گفت :

من تو را درستكار مى دانم مى خواهم به مسافرت بروم ، تو جانشين من باش ، با خانواده ام به نيكى رفتار كن تا من از سفر برگردم و چون پيرمرد هستى لازم نيست كار كنى ، كار برايت زحمت است .

خضر: نه هرگز زحمتى برايم نيست .

خريدار: حال كه چنين است مقدارى خشت بزن تا برگردم . خريدار به سفر رفت ، خضر به تنهايى خشت درست كرد و ساختمان زيبايى بنا نمود.

خريدار كه از سفر برگشت ، ديد كه خضر خشت را زده و ساختمانى را هم با آن خشت ساخته است ، بسيار تعجب كرد و گفت :

تو را به وجه خدا سوگند مى دهم كه بگويى تو كيستى و چه كاره اى ؟ حضرت خضر گفت :

- چون مرا به وجه خدا سوگند دادى و همين مطلب مرا به زحمت انداخت و به نام غلام فروخته شدم . اكنون مجبورم كه داستانم را به شما بگويم :

فقير نيازمندى از من صدقه خواست و من چيزى از مال دنيا نداشتم كه به او كمك كنم . مرا به وجه خدا قسم داد، لذا خود را به عنوان غلام در اختيار او گذاشتم تا مرا به شما فروخت .

اكنون به شما مى گويم هرگاه سائلى از كسى چيزى بخواهد و به وجه خدا قسم دهد در صورتى كه مى تواند به او كمك كند، سائل را رد كند روز قيامت در حالى محشور خواهد شد كه در صورت او پوست ، گوشت و خون نيست ، تنها استخوانهاى صورتش مى مانند كه وقت حركت صدا مى كنند (فقط با اسكلت در محشر ظاهر مى شود.) خريدار: چون حضرت خضر را شناخت گفت :

مرا ببخش كه تو را نشناختم . و به زحمت انداختم .

خضر گفت : طورى نيست . چون تو مرا نگهداشتى و درباره ام نيكى نمودى .

خريدار: پدر و مادرم فدايت باد! خود و تمام هستى ام در اختيار شماست .

خضر: دوست دارم مرا آزاد كنى تا خدا را عبادت كنم .

خريدار: تو آزاد هستى !

خضر: خداوند را سپاسگزارم كه پس از بردگى مرا آزاد نمود.

_____________________________________________________________________________________

روزي حضرت موسي براي مناجات به كوه طور مي رفت و شيطان هم در پي او رفت. يكي از فرشتگان شيطان را نهيب زد و گفت: از دنبال موسي برگرد كه او كليم خداست مگر اميد داري كه بتواني او را بفريبي؟ شيطان گفت: آري. چنان كه پدر او حضرت آدم را به خوردن گندم فريفتم از موسي هم اميد دارم كه چنين شود حضرت موسي متوجه شد .

شيطان گفت: اي موسي كليم مي خواهي تو را شش پند بياموزم؟ حضرت موسي فرمود:  خير. من احتياج ندارم از من دور شو. جبرئيل نازل شد و گفت: ای موسی صبر کن و گوش بده ، او الان نمیخواهد که تو را فریب دهد . موسی ایستاد و فرمود هر چه میخواهی بگو ،شيطان گفت: آن شش پند اين است:

اول : در وقت دادن صدقه به يادم باش و زود صدقه بده كه ممكن است زود پشيمانت كنم گرچه آن صدقه كم و كوچك باشد چون ممكن است همان صدقه كم تو را از هلاكت نجات دهد و از خطر حفظ نمايد.

دوم : اي موسي با زن بيگانه و نامحرم خلوت نكن چون در آن صورت من نفر سوم هستم و تو را فريفته و به فتنه مي اندازم و وادار به زنا مي كنم.

سوم : اي موسي در حال غضب به يادم باش زيرا در حال غضب تو را به امر خلاف وادار مي نمايم و آرزو مي كنم كه اولاد آدم غضب كند تا من مقصودم را عملي سازم.

چهارم : چيزهايي كه خداوند ازآنها  نهي كرده نزديك نشو چون  هر كس به آنها نزديك شود من او را به حرام و گناه مي اندازم.

پنجم : در دل خود فكر گناه وكار خلاف راه مده چون اگر من دلي را چرکین ديدم به طرف صاحبش دست دراز میکنم و او را اغوا میکنم ، تا آن کار خلاف را انجام دهد .

ششم :تا خواست كه ششم را بگويد جبرئيل حضرت موسي(ع) را نهيب زد و فرمود: اي موسي حركت كن و گوش مده كه او مي خواهد در نصيحت ششم تو را بفريبد. لذا موسي حركت كرد و رفت. شيطان فرياد زد و گفت: واي بر من پنج موعظه را كه اساس كارم  در آنها بود شنيد و رفت مي ترسم كه آنها را به ديگران  بگويد و آنان هدايت شوند. من مي خواستم پس از پنج کلمه حق ، او را به دام اندازم و او و ديگران را فريب دهم ولي از دستم رفت.

______________________________________________________________________________________

 

شخصى با حضرت عيسى (عليه السلام) همسفر شد تا به كنار آبى رسيدند سه قرص نان داشتند دو تاى آن را با هم خوردند و يكى ديگر را در آن محل گذاردند و براى خوردن آب بر سر نهر رفتند بعد از ساعتى حضرت سراغ آن گرده نان را گرفتند، گفت: اطلاعى ندارم پس هر دو از آنجا راه افتادند رفتند، اتفاقا آهويى با دو بچه آهو به نظر حضرت عيسى (عليه السلام) در آمدند آن حضرت يكى از آن دو آهوى بچه را طلبيد به فرمان حق تعالى آن آهو اجابت كرد به خدمت حضرت آمد آن حضرت آن را ذبح نمودند و كباب و بريان كردند به اتفاق رفيق ميل كردند.

بعد از آن، حضرت خطاب به آن آهو بره كشته شده كردند و فرمودند: قم باذن الله، بلند شو به اذن خدا آهو بره زنده شد و رفت.

حضرت با رفيق خود راهى شدند بعد حضرت فرمود: بحق آن خدايى كه اين آيه بزرگ را به تو نشان داد بگو كه آن قرص نان را كه برداشت گفت: نمى‏دانم (انسان گرفتار دنيا است و مال دنيا، ببينيد اين شخص چقدر و چند دفعه دروغ بگويد شايد به دنيا برسد) خلاصه پس از آن دوباره راهى شدند رسيدند به روى آب روان و يا رودخانه حضرت عيسى (عليه السلام) دست آن رفيق را گرفت به روى آب روان گشتند.

چون از آن آب گذشتند حضرت فرمود: از تو سوال مى‏كنم بحق آن خدايى كه اين معجزه را به تو نشان داد آن گرده نان را كه برداشت، باز گفت: نمى‏دانم و خبر ندارم، از آنجا نيز عبور كردند در بيابان نشستند حضرت عيسى پاره خاك فراهم فرمود و امر كرد: كن ذهبا باذن الله يعنى: طلا بشويد به اذن خداوند تعالى، آن خاك و ريگ به فرمان الهى طلا گرديد، آن حضرت آن طلا را سه قسمت فرمود، يك قسمت را خودش برداشت، قسمت ديگر را به رفيق داد، قسمت سوم را فرمود براى كسى گذاشتم كه آن گرده نان را برداشته باشد.

مريض حريص گفت: من برداشتم، حضرت عيسى وقتى اين جريان را ديدند هر سه قسمت را به او دادند و از او جدا شدند آن مرد با آن سه قسمت طلا در بيابان ماند كه دو نفر ديگر به او رسيدند و به طمع آن مال خطير به دنبال او افتادند و قصد كشتن او را نمودند ناچار زبان ملايمت گشودند و گفتند: اين سه قطعه طلا را تقسيم مى‏كنيم هر كدام يك قطعه برداشتند.

چون به منزل رسيدند، يكى از رفقا را براى خريد نان به قريه نزديك فرستادند رفيقى كه براى تهيه نان رفته بود با خود فكر كرد كه طعام را با زهر مسموم كند و به خورد دو رفيق خود بدهد و هر سه قطعه طلا را تصرف نمايد و همين عمل را انجام داد.

اتفاقا آن دو رفيق هم در بيابان نقشه قتل او را طرح كردند كه وقتى آمد او را بكشند و تمام طلاها را تصرف كنند، چون آن رفيق، آن دو نفر آمد او را كشتند سپس بدون اطلاع از جريان طعام مسموم، از آن طعام خوردند و هر دو مسموم شدند و مردند و آن سه قطعه طلا و سه جنازه كشته شده در بيابان افتاده بود.

بار ديگر حضرت عيسى (عليه السلام) با حواريين از آن طرف عبورشانافتاد و آن سه قطعه طلا و سه جنازه را ملاحظه كردند حضرت عيسى صورت بطرف اصحاب خود كرد و حكايت آنها را نقل فرمود، بعد از آن فرمودند: هذه الدنيا فاحذروها، يعنى اين است دنيا پس دورى كنيد از آن دنيا و دل به آن نبنديد كه نتيجه بعدى گرفتارى است كه ملاحظه فرموديد، كه دل بستن به دنيا چه عاقبت بدى بوجود آورد .


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
سلام این سایت متعلق به حسین نیکزاد است/من در شهر دهلران زندگی میکنم/12 ساله هستم/ و سعی میکنم که این سایت را خوب اداره کنم/لطفا درباره ی سایت نظر بدید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • لینک دوستان
  • بخند تا ضایع نشیم
  • (آبتاب(تفریحی و سرگرمی
  • پلی ادوکیشن
  • اخبار فوتبال
  • ماه ست/دانلود سریال رایگان
  • چهل ماه
  • گروه خنده
  • اطلاعات در مورد شهر بازرگان و ماکو
  • بزرگ ترین وب هواداران بارسلونا
  • ترول های خنده دار
  • سان اس ام اس...(حتما کلیک کنید)
  • سایت فول جوک سایت جوک ایرانی
  • دانلود آهنگ جدید
  • شارژر همراه پاور بانک
  • تبادل لینک
  • تبادل لینک هوشمند
  • تبلیغات کلیکی کلیکار| نرم افزار افزایش بازدید رایگان
  • تبادل لینک
  • تبادل لینک رایگان
  • طنزستان
  • تبادل لینک رایگان/افزایش بازدید
  • خرید آموزش فتوشاپ
  • تبادل لینک رایگان
  • دانلود آهنگ های جدید
  • گردشگری شمال
  • بزرگترین مرجع قالب و ابزار رایگان
  • دانلود آهنگ جدید
  • افزایش بازدید سایت شما
  • افزایش بازدید واقعی
  • توپ20
  • نت گشت
  • خرید آموزش زبان نصرت
  • افزایش بازدید رایگان
  • چت
  • شارژ مستقیم ارزان
  • پلی ادوکیشن | تبادل لینک رایگان
  • تفریحی سرگرمی خنده
  • تبادل بنر رایگان
  • بزرگترین مرجع قالب و ابزار رایگان
  • خرید بک لینک
  • دسترسی به مجلات و مقالات علمی
  • سایت تفریحی
  • مطالب جذاب و خواندنی
  • متفاوت ترین سایت طنز
  • پایگاه دوره ی اول متوسطه ی شهرستان ماکو
  • جدید ترین اخبار فوتبال
  • فروشگاه خرید پستی آسان
  • دیدنی وخواندنی
  • خرید پنکه بدون پره
  • آخرین مطالب ارسال شده
  • پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 18
  • کل نظرات : 144
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 13
  • آی پی امروز : 16
  • آی پی دیروز : 10
  • بازدید امروز : 454
  • باردید دیروز : 11
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 465
  • بازدید ماه : 1,057
  • بازدید سال : 14,365
  • بازدید کلی : 70,632
  • عکس حمایت از وب ما
    این عکس را بگیرید و در منو های وبتان قرار دهید تا ما هم این کار را باشما کنیم.درنتیجه افزایش بازدید خواهید کرد.

    ا